چهارشنبه ۲۴ مرداد ۰۳ ۲۰:۴۶ ۱۰ بازديد
یعنی به خاطر نداشتن پول. آقای تدر انتخاب شد. او با ماندن در زندان پولی به دست نمی آورد، اما پاسبانی که او را دستگیر کرده بود و قاضی صلحی که او را محکوم کرده بود، در ازای فعالیت خود هزینه دریافت می کردند. به همین دلیل بود که این شهرک محل بدی برای ولگردها، ولگردها، پتو کاران و کارگران دوره گردی بود که به شغل نیاز داشتند. آقای تدر فکر کرد: «من نمی توانم خیلی جلوتر گرفتن فال زندگی اسفند بروم. قلبش به طرز وحشتناکی می تپید. یک بخیه دردناک در پهلویش بود. نفس او صدایی خشن و خشن بود که به داخل و خارج می آمد. با نزدیک شدن به خستگی، ناامیدی او را فرا گرفت. او با هق هق نفس می کوبید و کمی ۱۰ فوت بالا رفت. چشمانش سعی کرد با اشک تار شود. سپس از آن طرف خط الراس به پایین پرت شد و دید که در باغچه دست و پا شکسته یک مزرعه متروکه فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع گرفتن فال زندگی آنلاین , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
خانه تا حدودی فرو ریخته و به کلی ویران شده بود. آلونک باقی مانده دیوانه وار خم شد. انگورها از یک حصار ریلی – سه قسمت پوسیده – بالا رفتند و در امتداد رشته ای از سیم خاردار که به تنه درختان میخ شده بود، رفتند. دیگر نمی توانست بدود. او ناامیدانه به دنبال مخفیگاهی گشت. چهره مضطر و بی اثر او به طرز ناامیدی چرخید. چیزی تاریک و بزرگ دید. برای چشمان تار او شبیه گرفتن فال زندگی امروز گاو بود. به سمت آن دوید. با هم زدن به عقب جمع شد.
صدای جیغ نازک و بلندی شنیده میشد، مانند گازی که از لفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استیکی سوراخ شده خارج میشد، اما لفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استیک با فشاری وحشتناک باد میکرد. گرفتن فال بینی زندگی بخاری گسترده و مه آلود وجود داشت.
شکل تیره آن حرکات تشنجی ایجاد می کرد، اما آقای تدر آنقدر در وحشت گم شده بود که نمی توانست توجه داشته باشد. کورکورانه به سمت آن دوید. “اوگ!” نفس نفس زد آقای تدر. فریاد در زمین فرود آمد. بوی تند و آمونیاکی فضا را پر کرده بود. آقای تدر با مه ای برخورد کرد که ریه هایش را پاره کرد. او خفه شد و افتاد – که خوشبختانه، زیرا هوا در نزدیکی زمین صاف تر بود. او با لگد در میان برگ های مرده و ساقه های خشک علف دراز کشیده بود.
در حالی که بخار خاکستری پخش می شد و پخش می شد و نسیم بسیار ملایمی آن را به طرفی در میان درختان نامرتب باغ می راند. آقای تدر با مه ای برخورد کرد که ریه هایش را پاره کرد. سر و صدا در یک ناله طولانی مدت که شامل غرغر گرفتن فال زندگی بهمن می شد از بین رفت. هنوز صدای خروج گاز از فشار بسیار بالا بود. غرغرها مانند فوران مایع در درون بودند. اما آقای تدر حال و حوصله تحلیل نداشت. از ابتدا نفسش بند آمده بود.
او در بالای آن خفه شده بود. حالا او در علف های خشک می پیچید و آماده هق هق بود زیرا پاسبان در حال حاضر دست روی او می گذاشت و او را به زندان می برد. او دوباره فریاد پلیس را با عصبانیت شنید. سپس آقای تدر صدای سرفه های او را شنید. پاسبان فریاد زد: “آتش!” و فرار کرد. او به یک پیچک بخار خزنده برخورد کرد که بسیار شبیه دود بود. افتاد، خفه شد. دوباره هوا در میان ساقه های درهم تنیده علف های یخ زده روشن تر بود.
پاسبان سرفه کرد و خس خس سینه کرد. در حال حاضر او با تلنگر دور شد و گزارش داد که یک ولگرد جنگل را آتش زده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است تا مانع از تعقیب آن شود. اما آتشی در کار نبود. بخار سرما که شبیه دود بود.
به تدریج از بین رفت. یک نگاه گذرا آتش نشان ها را دوباره به خانه می فرستاد. آقای تدر هق هق و نفس نفس زدن روی زمین دراز کشید و انتظار داشت هر لحظه او را دستگیر کنند. با ناامیدی نفس نفس زد. اما پاسبان دوباره ظاهر نشد. او هرگز برنگشت. آقای تدر تنها بود، فرارش خوب بود. وقتی متوجه شد ناگهان بلند شد. چهره ملایم او بیانگر حیرت بود. به همه چیز او خیره شد. هنوز فضای کوچکی وجود داشت که بخار خاکستری رنگ و نازکتری از آن خارج میشد. بوی آمونیاک در هوا می پیچید – بویی بسیار نامحتمل در اطراف خانه ای متروکه. در حال حاضر آقای تدر از جایش بلند شد.
- ۰ ۰
- ۰ نظر