گرفتن فال چای یکشنبه

کاشت و مراقبت از مو

گرفتن فال چای یکشنبه

۱۶ بازديد

آنته دوباره روی منبری در جنگل ایستاد. این بار روی صخره‌ای نسبتاً بلند که کاملاً با خزه‌های درخشان سفید متمایل به سبز پوشیده شده بود.

«مردم کلیسا» از همه جا آمده بودند، برخی راه درازی در پیش داشتند. آنها به گرفتن فال چای انلاین دنبال مسیرهای انحرافی بین تنه درختان و اطراف باتلاق های کوچک بودند. حالا آنها روی نیمکت هایی پشت سر هم در یک فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استراحتگاه قدیمی تاریک پوشیده از خزه (محل فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استراحت کنده های کنده شده) نشسته بودند که مدت ها قبل از ساخت مزرعه ها در کنار جاده مزرعه وجود داشت.

السا گفت: “سرود را بلند کن، آنجلا.” “پرنده های جنگل را بگیرید”. اینها در جنگل از قبل شروع شده اند.»

آنجلا با صدایی قوی و خالص می خواند: “پرندگان جنگل با شجاعت شادی می خوانند.” همه بچه ها قبول کردند. آنته و ماگلنا نیز کاملاً متحیر بودند که می‌توانستند همان آهنگی را که بچه‌های آقایان خوب بخوانند. آنها گرفتن فال چای یکشنبه فراموش کردند که واقعاً همه به هم تعلق ندارند، احساسی که قبلاً تا حدودی آنها را تحت فشار قرار داده بود، اما با هم آواز می خواندند، مانند زمانی که با خواهر و برادرهایشان در کلبه خاکستری کوچک می خواندند، در حالی که مادر زنده بود.

«پرندگان جنگل با شهامت شادی می خوانند، جایی که روی شاخه تاب می خورند، چهچه خدا خوب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، خدا خوب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب گرفتن فال چای شنبه , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.»

آهنگ خاموش شد. آنته همانطور که اوایل روز آنجا ایستاده بود روی سنگ ایستاد و به ماگنا موعظه کرد. آنوقت بیرون آوردن کلمات برایش خیلی راحت بود. هر گل کوچک در جنگل، نهر، نجات خودشان از دست خرس، تمام خطراتی گرفتن فال چای شمع که به طرز شگفت انگیزی از آن نجات یافتند. در مجموع او به طرز تحسین برانگیزی موعظه کرده بود.

به طوری که ماگلنا هم گریه می کرد و هم بینی اش را بو می کشید، همانطور که بسیاری از مردم در کلیسا انجام می دادند، اگرچه این بار او به فکر تقلید از آنها نبود، اما با صحبت های آنته جدی گرفته شد.

و حالا او ایستاده بود و می پیچید و احمقانه به نظر می رسید.

مگلنا واقعاً از او خجالت می کشید. «مردم کلیسا» شروع به زمزمه گرفتن فال چای شبانه کردن و زمزمه کردن کردند و از یکدیگر دعوت کردند تا زبان خود را در «جعبه‌های نقره‌ای» پر از شکر دانه‌بندی شده فرو ببرند، حتی اگر جعبه‌ها قطعات دماغه‌ای بودند، بدون هیچ محتوایی، و اجازه دادند بطری‌های ادکلن از چوب‌های گرد ساخته شده بود. از بین آنها در پیو عبور کنید.

مگلنا هق هق کرد: «آنته عجله کن. همه آنها اکنون اینجا نشسته اند و منتظرند.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.