جمعه ۰۲ شهریور ۰۳ ۲۰:۰۲ ۸ بازديد
هر روز در حالی که یکی از دختران آمریکایی سوار به جبهه می رفت، دو نفر دیگر به بیمارستان های شهر سر می زدند و هر کمکی که می توانستند به پرستاران عادی می کردند. گی ها گاهی آنها را همراهی می کردند و گاهی با آمبولانس به جبهه می رفتند. اما او هرگز در این سفرها باعث نگرانی دوستانش نشد، زیرا به دلیل گرفتن فال شمع نشان توقف درگیری نمی توانست جان خود را به خطر بیندازد. تنها حادثه ای که به این دوره رکود جان بخشید، دستگیری موری بود. خیر؛ مقامات او را نگرفتند، اما کلارت گرفت. آجو و پتسی یک روز بعدازظهر به شهر رفته بودند و در بازگشت به اسکله، جایی که پرتاب آنها لنگر انداخته بود، یک خارپشت خیابانی را پیدا کردند که با کاغذهای خاکی در انتظار آنها بود.سریع در مشتش گره کرد. او آن را برای یک سکه گرفتن فال شمع نیتی تسلیم کرد و پتسی کلمات زیر را به زبان انگلیسی خط خورده یافت: او مرا سریع دارد.
کمک کن! آنها ابتدا کمی خندیدند و سپس گرفتن فال شمع تراپی متوجه شدند که از دست دادن راننده آنها در زمان از سرگیری جنگ، سختی را به همراه خواهد داشت. موری ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
شوهر خوبی نباشد و ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است از یک زن بترسد، اما زمانی که گلوله ها در حال پرواز بودند ارزشمند بود. پتسی از پسر پرسید: “آیا می توانید ما را به سمت مردی که گرفتن فال شمع نیت این کاغذ را به شما داده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
هدایت کنید؟” “اووی، ماسل.” “پس عجله کن و پنج سانتیمتر دیگر خواهی داشت.” دستور غیرضروری بود، زیرا جوجه تیغی آنها را وادار کرد تا با او عجله کنند. او در کوچههای باریک و کوچههای پشتی پیچها و پیچها را انجام داد تا سرانجام آنها را به ردیفی از کلبههای ارزانقیمت و گچکاریشدهای که در مقابل دیوار قدیمی شهر ساخته بودند آورد. جای اشتباهی وجود گرفتن فال شمع انلاین نداشت.
زیرا در درگاه یکی از آنهافقیرترین خانهها کلارت ایستاده بود، هیکل وسیعش کاملاً دهانه را پر میکرد، دستهایش محکم روی باسن پهنش قرار داشت. پتسی با خوشرویی گفت: عصر بخیر. “موری داخل فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
کلارت با اخم شدید پاسخ داد: “هنری در درون فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است” و او در داخل خواهد ماند. آجو با سختی گفت: «اما ما به خدمات او نیاز داریم.
و آن مرد در کارمند مفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است و تحت قرارداد فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است تا از ما اطاعت کند.» کلارت پاسخ داد: «من نیز به خدمات او نیاز دارم، و من قبل از شما با او قرارداد بستم، همانطور که اسناد ازدواجم ثابت می کند. دختر و پسر کوچولو حالا در دو طرف مادرشان به دامن او چسبیده بودند در حالی که با آمریکایی ها “چهره می کردند”. کلارت برگشت تا بچه ها را از خود دور کند و در عمل به پتسی و آجو اجازه داد تا از کنار او به داخل کلبه نگاه کنند. موری کوچولو ایستاده بود، آستینها را بالای آرنجهایش غلت میداد، روی یک ظرف کوبیده خم میشد، جایی که در حال شستن ظروف سفالی شکسته و ترکخورده بود. نگاه آنها را با قیافه ای ناامید و ژست جذابی دید که از بین رفتیک اسپری کف از انگشتان بزرگ خیس پاشید. لحظه بعد کلارت دوباره در را پر کرده بود. زن با تندی گفت: “شما هم ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است بروید.” پتسی بی اراده ایستاده بود. آیا پولی برای پرداخت اجاره خانه و تهیه خوراک و پوشاک دارید؟ او در حال حاضر پرسید. پاسخ هولناکی بود: «چند فرانک در جیب هانری پیدا کردم. “و وقتی آنها رفتند؟” کلارت شانه ای بالا انداخت. او گفت: “وقتی آنها رفتند، ما از گرسنگی نخواهیم گذشت.” “این روزها خیرات زیادی برای بلژیکی ها وجود دارد. یکی باید بخواهد و یکی می دهد.” “پس به ما اجازه نمی دهید موری را داشته باشیم؟” “نه، مادوازل.” سپس کمی خم شد و افزود: اگر شوهرم پیش تو برود، حتماً روزی او را می گیرند و وقتی او را بگیرند تیراندازی می کنند. “چرا؟” “مگه نمیدونی؟” “نه.” کلارت لبخند تلخی زد. وقتی هانری از من فرار میکند، همیشه خودش را به دردسر میاندازد. او خیلی بد نیست، اما بیاحتیاط و احمق فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
- ۰ ۰
- ۰ نظر